خوابم رو دید...
سلام!
دیگه دارم مطمئن میشم که هرچی حرف بیشتری دارم و بیشتر اتفاق میفته ، کمتر وبلاگ به روز می کنم!
بگذریم!خلاصه اتفاقات را می گویم و میروم سر اصل مطلب.
*آقای نادران نماینده مجلس آمدند و برایمان از انتخابات گفتند.در حرفهایشان داشتم دنبال یک حرف کلیدی می گشتم که بهتون بگم.گفتند که:توی انتخابات شوراها تا آنجا که می توانید به یک لیست رای بدهید که وقتی می خواهند کار کنند دچار مشکل نشوند.
*خانم آلیا(نماینده مجلس) هم که امروز آمدند به همین نکته اشاره کردند.گفتند که ما دفعه پیش در شورا ها دو قسمت شدیم!(همان 8 و 7 تیها که حالا شدند اصول گرایان و رایحه خوش خدمت)پس بهتر است که به خاطر بقیه یکی د ونفر را هم قبول کنید تا هم لیستی که رای می آورد اعتماد به نفس داشته باشد و هم اینکه بتوانند با هم کار کنند.
امروز یکی از دوستام اومد پیشم و خیلی جدی ،البته با کمی نگرانی گفت که : مسافر جون(!!!!)خوابت رو دیدم.
-چی دیدی؟
-ببین!حالا زیاد نگران نشیها!من از این خوابها زیاد می بینم.یه وقت...
-کوووووفت! خیل خب!بگو چی شده؟ ای خدا؟!؟!!
-خواب دیدم همین جا، توی سالن، هممون نشسته بودیم.من بودم و تو و یه سری از همین دوستای خودمون.نشسته بودیم که یکدفعه یه نفر با لباس سبز اومد تو.صورتش هم پوشیده بود.خیلی فضا عوض شد.هممون یه دفعه پاشدیم.نمی دونم کی بودها؟ولی انگار هممون فهمیدم که باید پاشیم .
َاَاَاَاَ یعنی کی بوده؟یعنی ممکنه؟؟...امام رضا؟امام زمان؟
-هیچی دیگه... بعد،این آقا اومدن و رو سر هممون دست کشیدن... غیر تو!
-من؟
-آره.هممون هم ناراحت شدیم!گفتیم بابا!این مسافرهها!موجه. آخه چرا؟مگه چی کار کرده؟
بعد اون آقا گفت که این،(یعنی من) نمک رو زخم ما پاشیده .
حالا همهی بچهها هم جمع شده بودن و داشتن گوش می دادن.
-من؟مگه من چی کار کردم؟ حالا چرا این، داره جلوی همه می گه؟ یعنی چه گناهی کردم که ...؟ اعصابم ریخته بود به هم!حسابی .حالا چرا این،خواب دیده؟ خدا!!!!خب به خودم می گفتی.
-ببین!حالا اگه می خوای صدقهای،چیزی بده، که یه وقت...
-دیگه اصلاًنمیفهمیدم داره چی میگه ؟فقط حواسم به خودم بود که ببینم چی کار کردم ؟آخه چرا؟!؟ !؟!
-بعد پارچش رو زد بالا!دیدیم خیاره!
-چی؟چی شد؟جون خودم اصلاً نفهمیدم چی شد.ًهنوز حواسم جا نبود.با قهقهه بچهها فهمیدم که سر کار بودم و با احساساتم بازی شده .یعنی می خواستم این دوستم رو خفه کنم!
دعام کنید انتخابات هم یادتون نره